یه عالمه خفر
سلام نانازم خوفی تقریبه یه ماهی میشه که نیومدم و بت سر نزدم عزیزم آخه یکم سرم شلوغ بود ولی همش به فکرت بودما اول اینکه 21 اردیبهشت جات خالی یه مسافرت کوچولو رفتیم تا محمود آباد . از طرف دانشگاه(ازدواج دانشجویی) رفتیم و یه هفته کلی خوش گذروندیم اتفاق جالبی که افتاد این بود که یکی از دوسای باباجونی هم به صورت کاملا اتفاقی با ماهم سفر شدن و تو قطار و همه جا با هم بودیم و کلی گفتیم و خندیدیم اونجا که رسیدیم ما رو بردن مجتمع نفت محمودآباد جای فوق العاده خوش آب و هوایی بود دیگه کلا اونجا رو ترکوندیم از دوچرخه سواری میرفتیم کارتینگ و بعدش اسب سواری و بعد قایق و ....... خلاصه که من له شدم تو این چن روز از بس همش سرکار بودیم یا دا...
نویسنده :
مامانی و بابایی جونا :)
18:41